صبحی دیگر

  • ۰
  • ۰

ازحســــین این همه اصرار حســــن حرف بزن

ازحسن بغــــض پی بغـــض، برادر ســخــت است

مجلس روضه گرفتیم برایت زهــــــرا

روضه ات را حسنت خواند و حسینت غَـــــش کرد

یــازهــــــرا(س)

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

فاطمیه را نمیتوان با شعر یا نوشته توصیف کرد....
فاطمه را باید حس کرد
دلت
حجابت
رفتارت
گفتارت
که مورد پسند فاطمه شد قبر مخفی اشکار میشود
دلتان مملو از محبت فاطمه

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰
گرگ ها همراه و انسانها غریب!


گفت دانایی که: گرگی خیره سر،


هست پنهان در نهاد هر بشر!



لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست

وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست!

 ……………

باقی این غزل را ای مطرب ظریف

زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست!

 ……………

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق

من هُدهدم حضور سلیمانم آرزوست !

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز

از کانِ و از مکان پی ارکانم آرزوست!

 ……………

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد

کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست!

 ……………

یک دست جام باده و یک دست جعدِ یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...

 ……………

می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار

دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست..!

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

 ……………

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما!

گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست!

 ……………

هر چند مُفلسم نپذیرم عقیق خُرد

کآن عقیق نادرِ ارزانم آرزوست

 ……………

پنهان زِ دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست

آن آشکار صنعت پِنهانم آرزوست!

 ……………

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول

آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست

 ……………

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام

مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

 ……………

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

 ……………

والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

 ……………

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

 ……………

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو

آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

 ……………

وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست

وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

 ……………

در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست

آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

 ……………

این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا

من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

 ……………

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر

کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

 ……………

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز

باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

  • مهدی یار